قالب زیبای امام رضا علیه السلام پايه‌ها و زيربناهاي اقتصاد اسلامي
» عکسهای زیبا
» خداوندا من از دنیای بی تو میترسم
» فقط خــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا
» یادم باشد...
» سال نو مبارک
» در هم و برهم از همه چیز
» جالب است بدانید!
» در زمستان مراقب پاهای خود باشید
» مردمانی مقصر،بدنبال مردمانی مقصرتر
» 40حدیث اخلاقی پیامبر در مورد حجاب وحیا واهل وعیال(2)
» 40حدیث اخلاقی پیامبر در مورد حجاب وحیا واهل وعیال(1)
» داستان های کوتاه از امام صادق
» آیا شیطان ازدواج کرده است؟!
» نقش استاد و کلاس در حفظ قرآن کریم
» مکان مناسب حفظ قرآن
» مقدمات حفظ قرآن کریم
» مراحل حفظ قرآن
» مدیریت زمان در حفظ قران کریم
» روش های مرور حفظ قرآن کریم
» رایج ترین سبک های حفظ قرآن مبارک
» چند لطیفه و جوک شرعی!!+استفتائات
» زندگی
» زندگی
» سخنان جذاب قرائتي درباره ظنّ و گمان
» مذهبی باشید تا بیشتر عمر کنید
» خاطره حاج آقا قرائتی از دیدن یک دختر زیبا در اتاق رئیس!
» چرا در دانشکده ‏های اقتصاد از اقتصاد اسلامی استقبال نمی شود؟
» برای امام زمان
» دانستنی های جالب از ایران
» حقایق جالبی از زندگی دو رئیس جمهور امریکا
» فرقه های مختلف مسیحت
» ظرافت نگاه رهبری به مجلس سید‌الشهداء
» سخنان بزرگان دین در مورد عزاداری برای امام حسین (علیه السلام)
» دلنوشته های محرم
» اسرار در مورد امام علی علیه السلام
» خير دنيا و آخرت
» عوامل تنهايي ولي خدا,منظور امام حسین
» مراقبت در دهه اول ماه محرم
» مباني قرآني عزاداري سالار شهيدان
» ویژه نامه امام رضا (سلام الله علیه)
» حقوق زنان در مسيحيت چيست؟
» 25 حدیث درباره دروغ و دروغگو
» ادامه زندگی و قبض روح ادریس(ع)
» آزادگی
» تولد امام جواد
» چهار زن
» باباطاهر(قسمت چهارم)
» باباطاهر(قسمت دوم)
» باباطاهر(قسمت اول)
» خواب
درباره ما

ای یکدله و صد دله******************* یکبار دل یله کن********************* بیا بر در ما ************************ اگر بد بود بد گله کن******************
نویسندگان
پیوندهای روزانه
دیگر امکانات

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 221
بازدید کل : 12000
تعداد مطالب : 106
تعداد نظرات : 60
تعداد آنلاین : 1

آیه قرآن حدیث موضوعی
پیوندهای وبگاه
» منتظران ظهور
» اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
» عاشورائیان زنجان
» به توکل نام اعظمت...
» مسجد انبیا ملی راه اهواز
» گلچین کلیپ های مذهبی
» دانلود آهنگ جدید
» غریبه
» صبح اميد
» ادبستان
» جانم فدای سید علی
» متن های زیبا
» یا صاحب الزمان
» کاش عصر ظهور را درک کنیم
» موکب عاشقان حضرت رقیه مایان -تبریز
» امام زادگان عشق
» فاطمه شهیده(س)
» ۞مـداحــــــی نیــــوز۞
» منم و دوست شهیدم و یه خدا اون بالابالاها
» پایگاه اطلاع رسانی دهیاری شورای اسلامی گیل کلا
» وبلاگ تخصیصی ظهور مسجد المهدی قائمیه
» غیرت
» خبرگذاری فداییان امام خامنه ای
» وبلاگ مسجد حضرت بقیه الله الاعظم (عج)
» حماسه آفرینان
» دنیای بی وفا
» جی پی اس موتور
» همسرگزینی
» جی پی اس مخفی خودرو
» درگاه پرداخت سپرده روشی 100%

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اشک منتظر و آدرس http://alimoradi110.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آرشیو مطالب
موضوعات مطالب
برچسب‌ها

پايه‌ها و زيربناهاي اقتصاد اسلامي
+ نویسنده علی مرادی در جمعه 22 آذر 1392 |

پايهها و زيربناهاي اقتصاد اسلامي

 

مقدمه

اسلام انسان را داراي ابعاد گوناگون مي‌داند، و بهمين جهت پايه‌ها و زيربناهاي اقتصاد اسلام نيز مختلف و گوناگون است.

اسلام معتقد است انسان بعد مادي و بعد معنوي دارد و داراي نيازهاي مادي و نيازهاي معنوي، و نيز جنبه‌ي فردي و جنبه‌ي اجتماعي است، دو نوع كار و انديشه و عمل، و دو پاداش پاداش دنيوي و پاداش اخروي دارد … لذا زيربناها و پايه‌هاي اقتصاد اسلام كه براي انسان و سعادت او پيشنهاد شده مختلف است؛

 با آنكه اسلام همه‌ي ابعاد وجودي انسان را اصيل مي‌داند و بكلي كنار گذاشتن و يا فداكردن برخي از اين ابعاد را براي ابعاد ديگر نمي‌پذيرد، در عين حال به جنبه‌ي معنوي انسان بيشتر عنايت و توجه دارد، زيرا از نظر اسلام ابعاد مادي وسيله‌اي است براي هدفهاي اخروي و كمالات معنوي انسان،بهمين جهت پايه‌ها و زيربناهاي اقتصاد اسلام غالبا معنوي است نه مادي.

مكتب سوسياليسم اگرچه جنبه‌هاي غيرمادي نيز براي انسان قائل است، و اعتراف مي‌كند كه انسان فكر دارد و از زيبايي، هنر، دانش و مطالعه لذت مي‌برد، ولي همه‌ي اين جنبه‌هاي معنوي را تابع جنبه‌ي مادي انسان و ماديت را محرك معنويت مي‌داند، و بهمين جهت در سوسياليسم حتي اخلاق، تفسيري مادي دارد.

در سوسياليسم، اصل، بعد مادي انسان است و بعد معنوي فرع آن محسوب مي‌شود، و نيز بعد فردي انسان تابع بعد اجتماعي او است، و فرد را نه ساخته‌ي طبيعت، بلكه ساخته‌ي اجتماع مي‌پندارند،ولي اسلام همه‌ي ابعاد انسان را مستقل و اصيل مي‌شمارد، و معتقد است انسان داراي بعد مادي و نيازهاي مادي، و بعد معنوي و نيازهاي معنوي است، و هيچيك تابع ديگري نيست و نيز داراي جنبه‌ي فردي است كه به اجتماع ربطي ندارد، و داراي بعد اجتماعي است كه به بعد فردي مربوط نمي‌شود … در عين حال همه‌ي ابعاد مادي را وسيله‌ي تكامل و تقويت روح و بعد معنوي مي‌داند.

ما در اين فصل به برخي از زيربناها و پايه‌هاي اصلي اقتصاد اسلام اشاره مي‌كنيم و اين تذكر را لازم مي‌دانيم كه تشريح مفصل همه‌ي زيربناها از محدوده‌ي اين بحث خارج است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عنوان‌هاي آنچه به ياري خدا در اين فصل بررسي مي‌كنيم به اين شرح است:

الفأ‌ الف ـ كرامت انسان: چون اقتصاد اسلام براي انسان وضع شده نه براي حيوان، بنابراين اسلام يا توجه به شخصيت و رفعت انسان قوانين اقتصادي خود را پيشنهاد مي‌كند.

در متون اسلامي توجه به  اين شخصيت و رفعت كاملا آشكار است، و بعبارت ديگر اسلام ابتدأ انسان را معرفي مي‌كند تا او اول خود را بشناسد و بعد قوانين اقتصادي خود را.

ب ـ آزادي همه جانبه: اسلام آزادي همه جانبه‌ي انسان را امضاء، و اقتصادي كه با اين آزادي منافات نداشته باشد وضع كرده است.

ج ـ مواسات: اسلام افراد جامعه را اعضاء يك بدن واحد مي‌داند و بهمين جهت به مواسات و مساوات ميان آنها معتقد است، و اقتصاد اسلام نيز مشمول اين مساوات است.

د ـ اخلاق: اسلام تجلي انسانيت را در اخلاق مي‌داند، و افرادي را كه به اخلاق پشت كرده‌اند از حيوان پست‌تر مي‌شمارد، و معتقد است جامعه‌ي بي‌اخلاق و نامهذب در معرض سقوط و بدبختي است، لذا براي آنكه پايه‌ي محكمي براي نظامات مالي و غيرمالي خود بنا كند به تهذيب اخلاق بسيار توجه و تأكيد كرده است، و بيشتر قرآن شريف به اين موضوع مهم مربوط مي‌شود.

هــ ايمان به مبدأ و معاد: اسلام اين جهان را وسيله و پلي براي جهان ديگر و براي رسيدن به سعادت ابدي معرفي مي‌كند. اسلام مدبر حكيم و آگاه و عادلي را بر اين جهان حكمفرما مي‌داند و اقتصاد خود را نيز بر اين پايه قرارداده است و آن را ضامن اجرأ قوانين، و از جمله قوانين اقتصادي خود مي‌شناسد.

وـ بشر دوستي: از پايه‌هاي اصيل اقتصاد اسلامي، بشردوستي است و اسلام معتقد است اگر محبت و وداد در جامعه‌اي حكمفرما شود اقتصاد سالم نيز در آن جامعه برقرار مي‌گردد محبت و ديگر دوستي در جامعه‌، فقر فردي و اجتماعي، اختلاف طبقاتي، داد وستدهاي زيان بخش، زورگويي، جنگ و جنايت، رباخواري و مكيدن خون ديگران را از ميان برمي‌دارد.

زـ كار: اسلام اساس اقتصاد را برپايه‌ي كار و كوشش بنا كرده و اقتصاد عالي را مرهون كار مي‌داند، و متقابلا بدبختي فردي و اجتماعي را از عواقب تنبلي و اتلاف و عياشي و اسراف و تبذير مي‌شمارد. بهمين جهت به كار و كوشش بسيار توصيه و تأكيد و از تنبلي و اتلاف و اسراف بشدت نهي مي‌كند.

ح ـ اسلام وضع قوانين را ويژه‌ي آفريدگار مي‌داند و معتقد است كه انسانها توانايي اين كار را ندارند، زيرا انسان هرچه دانا باشد باز از عواقب امور و كيفيت و كميت مصالح بشر كاملا آگاه نيست، و هرچه مهذب و وارسته باشد باز ممكن است آگاه يا ناخود آگاه تحت تأثير غرائز و عوامل ديگر قرارگيرد. علاوه براين وضع قانون يك نوع استقلال و خودسري در برابر پروردگار است كه شرك محسوب مي‌شود و با ربوبيت تشريعي منافات دارد، لذا اسلام وضع قانون و نصب پيشوا و سرپرست امت را مخصوص خداوند متعال مي‌داند و اقتصاد اسلام نيز در رابطه با اين اصل و بر همين پايه بنا شده است.

ط ـ نظارت ملي: اسلام براي اجرا قوانين خود علاوه برآنكه از طرق ديگر مثل تهذيب اخلاق و ايمان به مبدأ و معاد استفاده كرده  است، نظارت ملي و همگاني را نيز كه اقسام گوناگوني دارد از اركان دين قرار داده، بنابراين يكي ديگر از پايه‌هاي استوار اقتصاد اسلام «نظارت ملي» است.

ي ـ زعامت و حكومت: اسلام زعامت و حكومت را براي مصلحت امت ضروري مي‌شمارد و اسلام بدون حكومت را ناقص بلكه بي‌اثر مي‌داند. و گفتيم كه نصب زعيم و حاكم را مانند وضع قانون ويژه‌ي پروردگار مي‌شناسد، و بهمين جهت به فقيه جامع شرايط يعني كسي كه در علوم اسلامي متخصص و عادل و لائق باشد ولايت مطلقه داده است تا بر قوانين اقتصادي و غيراقتصادي سيطره داشته باشد.

بنابراين ولايت فقيه يكي از زير بناهاي مهم اقتصاد اسلام است.

1ـ كرامت انسان

انسان از نظر اسلام مقام والايي دارد زيرا:

1ـ او را خليفه و جانشين خدا در زمين معرفي مي‌كند: «و اذقال ربك للملائكه‌اني جاعل في‌الارض خليفه»[1] (و آنگاه كه  پروردگار تو به فرشتگان فرمود من در زمين جانشيني قرار مي‌دهم)

2ـ روح انسان را از عالم ملكوت و منسوب به خدا مي‌داند:

«فاذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعواله ساجدين»[2] (هنگامي كه آدم را ساختم و از روح خود دراودميدم براي او سجده كنيد).

3ـ پروردگار امر فرمود كه فرشتگان بر آدم سجده كنند، چنانكه در آيه‌ي قبل ذكر شد، و اين خود دليل بزرگي بر كرامت انسان است كه فرشتگان كه از بهترين مخلوقات خداوندند براي او تواضع و فروتني نمايند.

4ـ خداوند همه‌چيز را مسخر انسان ساخته‌، چنانكه گويي همه‌ي جهان براي او است، و در حديث قدسي نيز بهمين موضوع اشاره شده است: «خلقت الاشياء لاجلك و خلقتك لاجلي»[3]

(همه‌چيز را براي تو و تو را براي خودم آفريدم).

و در قرآن شريف مي‌فرمايد: «الم تروا ان‌الله سخرلكم مافي السموات و مافي الارض[4]» (آيا نديدي كه خداوند آنچه در آسمان و زمين است به نفع شما مسخر ساخته است).

5ـ خداوند انسان را براي خود آفريده است، و اين فضيلت چنان بزرگ است كه درك آن آسان نيست. در حديث قدسي ديديم و در قرآن نيز به اين موضوع اشاره شده:

«واصطنعتك لنفسي»[5] (اي موسي) ترا براي خودم ساختم و برگزيدم).

6ـ خداوند به انسان توانايي تعديل غرائز و تسلط بر خويش عطا كرده تا با تربيت ديني و تقويت روح به درجات ارجمندي كه بجز خدا نداند، نائل آيد:

«فمن كان يرجوالقاء ربه فليعمل عملا صالحا ولايشرك بعباده ربه احدا»[6]

(هركه خواهان ديدار پروردگار خويش است بايد كار شايسته كند و هيچكس را شريك او قرار ندهد).

7ـ به تقويت عقل و فكر انسان بسيار توجه دارد، و بر اين كار تأكيد مي‌ورزد و كسي را كه از اين مهم غفلت كند و در اين كار سستي نمايد سرزنش مي‌كند:

«فبشر عبادالذين يستمعون‌القول فيتبعون احسنه، اولئك الذين هديهم‌الله و اولئك هم اولوالالباب»[7] (به بندگان من كه سخن را مي‌شنوند و از نيكوترين سخن پيروي مي‌نمايند بشارت ده، آنان كساني هستند كه خداوند هدايتشان كرده و آنان خردمندانند).

و در جاي ديگر مي‌فرمايد:

«ان شرالدواب عندالله الصم البكم الذين لايعقلون»[8] (شرورترين جنبندگان نزد خداوند كساني هستند كه گوش شنوا و زبان گوياي حق و تفكر و تعقل ندارند).

8ـ بر كسب دانش و تعليم و تعلم تأكيد كرده است تا با پيشرفت فرهنگ انسانها از جهل كه ريشه‌ي همه‌ي فسادهاست نجات يابند. اسلام تعليم و تعلم را چندان ارج مي‌نهد كه آن را علت عالم تكوين و تشريع معرفي مي‌كند:

«الله الذي خلق سبع‌سموات و من‌الارض مثلهن يتنزل الامربينهن لتعلموا ان‌الله علي كل شيء قديروان‌الله قداحاط بكل شيء علما»[9]

(خدايي كه هفت آسمان و زمين و آنچه در آنهاست آفريده تا بدانيد كه خدا بر هرچيزي تواناست و خدا بر همه چيز احاطه‌ي علمي دارد)

و در جاي ديگر مي‌فرمايد:

«هوالذي بعث في‌الاميين رسولا منهم يتلواعليهم آياته ويزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين»[10]

(اوست خدايي كه در ميان مردم پيامبري از خودشان فرستاد تا آيات خدا را بر آنان بخواند و آنان را تربيت كند و تعليم دهد، و همانا پيشتر در گمراهي آشكاري بودند).

9ـ پيشرفت اخلاقي انسان و تهذيب و پاكسازي او از هدفهاي مهم اسلام است و همچنانكه در آيه‌ي قبل ديديم تربيت و تزكيه يكي از علل بعثت پيامبر اكرم(ص) است، و خود آن بزرگوار نيز فرمود: «اني بعثت لاتمم مكارم الاخلاق «من مبعوث شده‌ام تا اخلاق مردم را كامل سازم). براستي سخن درستي است كه گفته‌اند «قرآن كارخانه‌ي آدم‌سازي است» و مي‌بينيم كه بيشتر قرآن شريف درباره‌ي اخلاق است، و بايد چنين باشد زيرا همه‌ي جنايتها از صفات رذيله و جهل انسانها ناشي مي‌شود. و اگر آموزش و پرورش صحيح در كار باشد، جنايت، خيانت، ظلم و جور و ديگر مصيبتها در جامعه نخواهد بود.

10ـ اسلام حريت و آزادي را كه بهترين نعمت و از برترين نيازهاي انسان است ارج مي‌نهد و پاسداري مي‌كند:

«و نضع عنهم اصرهم والاغلال التي كانت عليهم»[11] (و تحميلها و بندهاي گراني كه برايشان بود برمي‌داريم).

اين آيه صريحا مي‌گويد كه اسلام براي آن آمده است كه تحميلها و بندگيها را از جامعه بردارد، و اين آزادي يكي از پايه‌هاي محكم نظام اقتصادي اسلام است كه بخواست خدا بعدا نيز از آن سخن خواهيم گفت.

11ـ خداوند وعده فرموده كه انسانهاي شايسته وارث زمين شوند و بي‌ترديد وعده‌ي خدا عملي خواهد شد:

«ولقد كتبنافي الزبورمن بعدالذكران‌الارض يرثها عبادي الصالحون»[12]

(در زبور داود وعده كرديم كه بندگان شايسته‌ي من اين زمين را به ارث مي‌برند).

12ـ اسلام يك فرد انسان را همچون همه‌ي انسانها مي‌داند، و گمان نمي‌كنيم فضيلتي بالاتر از اين بتوان تصور كرد:

«من قتل نفسا بغير نفس او فساد في‌الارض فكا نما قتل‌الناس جميعا و من احياها فكانما احيي‌الناس جميعاً[13]

(كسي كه يكنفر راـ بي‌آنكه او قتلي يا فسادي كرده باشد ـ بكشد چنانست كه همه‌ي مردم را كشته، و كسي كه يكنفر را زنده كند. مثل آنست كه همه‌ي مردم را زنده و احيا كرده  است).

13ـ اگر شما دوست محترم و عزيزي داشته باشيد، او را به خانه‌ي خود دعوت مي‌كنيد و بهترين غذاها را براي پذيرايي از او آماده مي‌سازيد، و اگر نزد شما بسيار محترم و عزيز باشد براي آمدن او وسيله‌اي مي‌فرستيد، و چون به منزل شما رسيد او را از همه بالاتر مي‌نشانيد و برتر مي‌شماريد.

پروردگار جهان نيز در قرآن كريم براي كرامت و شرافت و برتري انسان به همين نكته‌ها توجه مي‌دهد:

(و لقد كرمنا‌بني آدم و حملنا هم في‌البرو البحرورزقناهم من الطيبات و فضلنا هم علي كثير ممن خلقنا تفضيلا) [14]

(ما انسان‌ها را گرامي داشتيم، و در زمين و دريا وسائل حمل و سواري براي آنان مهيا كرديم و از آذوقه‌هاي پاك و نيكو به ايشان روزي داديم و آنان را بربسياري از آفريدگان خود برتري عطا كرديم).

اين آيه ـ همچنانكه آلوسي نيز در تفسير خود يادآور شده  مربوط به همه‌ي انسانها است نه فقط مؤمنان و پرهيزكاران زيرا فرموده است (لقد كرمنابني‌‌‎آدم) و نفرموده: (لقد كرمنا المؤمنين).

انسانهاي مؤمن و پرهيزكار از همه‌ي آفريدگان برترند حتي از فرشتگان. اميرمؤمنان علي عليه‌السلام مي‌فرمايد: «المؤمن اعظم حرمه من الملك المقرب»[15] مؤمن از فرشته‌ي مقرب برتر و محترم‌تر است.

«المؤمن اعظم حرمه من الكعبه»[16] مؤمن از كعبه محترم‌تر است.

اينها نظر اسلام درباره‌ي انسان است، و مسلما انساني كه خود را چنين شريف و گرامي بداند ديگر حاضر نيست جنايتكار و متجاوز باشد، زيرا براي ارتكاب ظلم و جنايت، و گناه و خيانت ابتدا بايد آگاه يا ناخودآگاه ـ پاروي شخصيت خود بگذارد، اگر انسان براي خود شخصيت ببيند نمي‌تواند متجاوز و جاني باشد.

انساني كه براي خود آزاري، شرافت، دانش، برتري و … قائل است اسير هوي و هوس نمي‌شود، تن به ذلت دزدي نمي‌دهد، رذالت تقلب را برخود نمي‌پسندد، در برابر طاغوتها به تواضع و كرنش نمي‌پردازد، اگر انساني جنايتكار و بي‌رحم است، بخيل و لئيم است، اسير غرائز حيواني است، به ديگران و سعادت ديگران بي‌توجه است و  … همه و همه براي آنست كه او از شرافت و كرامت خود غافل است، از شخصيت خود خبر ندارد، خود را شريف نمي‌داند و خود را آقا نمي‌بيند …

اسلام تا آنجا كه ممكن است براي انسان رفعت و كرامت، و احترام و شرافت قائل شده، ولي متأسفانه دنياي روز و مكتبهاي چپ و راست نه تنها رفعتي براي انسان قائل نيست، كه مي‌بينيم آدمي را «حيواني كارمند» مي‌پندارد كه وظيفه‌اي جز «مصرف براي توليد و توليد براي مصرف» ندارد و همه‌چيزش خلاصه مي‌شود در خوردن، شهوتراندن و در نهايت جنگيدن براي همين منافع حيواني!!

مگر سوسياليسم نمي‌گويد: (هركس بايد بقدر قدرت كار كند و بمقدار حاجت مصرف نمايد روح، اخلاق، عفت و… دروغ است دين و قوانين آن براي تخدير افكار است)؟

مگر نظام سرمايه‌داري غربي پرورش دهنده‌ي فرويدها، سارترها، نيچه‌ها نيست؟ و مگر غرب و سرمايه‌داريش مبلغ افكار اينها نيستند؟

و آنگاه مگر فرويد نمي‌گويد: (اصل در همه‌ي غرائز و خواسته‌هاي آدمي، غريزه‌ي جنسي است).

و مگر سارتر نمي‌گويد: (تشكيل خانواده غلط است)

و مگر نيچه نمي‌گويد: (عاطفه، مهرباني و ترحم از ضعف است).

فراموش نمي‌شود كه يك مهندس آلماني انسان را از نظر مواد جسمي قيمت‌گذاري كرده گفته بود: (يك انسان بيست مارك ارزش دارد) و اين سخن، ما را به ياد داستان تيمورلنگ بادلاك حمام انداخت كه تيمور از او پرسيده بود: «من چقدر ارزش دارم» دلاك گفته بود «قربان صدتومان» تيمور برآشفته بود كه: «احمق اين لنگ كه بخود پيچيده‌ام بيشتر از صدتومان مي‌ارزد» و دلاك پاسخ داده بود: «بله قربان بالنگ حساب كردم»

براستي نيز همين‌طور است، انساني كه خود را نشناسد و ارزشهاي معنوي خود را فراموش كند از حيوانات نيز پست‌تر است و قرآن بر همين موضوع تأكيد مي‌فرمايد كه: ( ان شرالد و اب‌عندالله الصم البكم الذين لايعقلون).

اگر بگوييم دنياي امروز نه تنها نظام مالي انسانها را به فساد كشيده، كه خود انسان را نيز فاسد و بي‌ارزش كرده است گزافه‌گويي نكرده‌ايم. دكتر سباعي استاد دانشگاه الازهر در كتاب «اشتراكيه الاسلاميه» گفتار جالبي دارد، مي‌گويد:

«نتيجه و فائده‌ي اسلام براي جامعه‌ي بشري اين است:

1ـ بت‌پرستي، تفرقه، زندگي خشن و ناپاك، عزلت و گوشه‌گيري را از انسان گرفت و بجاي آن توحيد، اتحاد، زندگي پاك، تمدن و نمونگي در تاريخ را به او داد.

2ـ مثل ابوجهل را از انسان‌ها گرفت و مانند علي‌بن‌ابيطالب را به آنها داد.

3ـ ظلم را بر دو عدالت را جايگزين آن ساخت.

4ـ سلطه و ستم قيصرها و كسري‌ها را برد و مواسات و مساوات آورد.

5ـ امپراطوري و شاهنشاهي را بر دو حكومت اسلامي آورد.

اينها همه برخي از فوائد اسلام است، اما سوسياليسم:

1ـ مي‌خواهد وحدت را ببرد و تفرقه بياورد.

2ـ عفت، غيرت، مردانگي و فضيلت را ببرد و فحشاء را شايع سازد و حتي عرض و ناموس  افراد را براي همگان مباح و اشتراكي كند.

3ـ دين را از ميان بردارد و كفر و الحاد را جانشين آن سازد.

4ـ استقلال و سيادت را نابود و استثمار را برقرار كند.

5ـ قدرت اسلام را متلاشي سازد و ضعف و زبوني و تفرقه بر جامعه حكمفرما شود.

6ـ اتحاد ممالك اسلامي را به تفرقه و جنگ و جدال مبدل كند.

7ـ رهبري محمد‌بن‌عبدالله صلي‌الله عليه و آله از ميان برود و رهبري شيطان جايگزين آن شود.

8ـ روحانيت اسلام نباشد و ماديت سوسياليسم جاي آن را بگيرد.

9ـ مسلمانان را خلع سلاح كند و آنان را بدون اسلحه در مقابل استثمارگران قرار دهد، و بعبارت ديگر مي‌خواهد زمينه براي نفوذ كشورهايي چون شوروي و استثمار آنان فراهم سازد.

10ـ و بالاخره آزادي را سلب كند و به جاي آن بندگي و اسارت در برابر ديكتاتوري حزبي بوجود آورد.

اينها برخي از نتايج سوسياليسم است.

قرآن مي‌فرمايد: قل هل‌يستوي الاعمي و البصيرام هل تستوي الظلمات و النور»[17] بگو آيا كور و بينا و ظلمت و نور مساويند؟)

و در جاي ديگر مي‌فرمايد: «قل لايستوي الخبيث و الطيب و لواعجبك كثره الخبيث»[18].

(بگو پليد و پاك يكسان نيستند هر چند بسياري پليدان تو را بشگفت آورد».

فوائد و نتايج سيستم سرمايه‌داري نيز براي جوامع اسلامي چنين بوده است:

1ـ معنويت مسلمانان را سلب كرد و به جاي آن ما ديگري آورد.

2ـ عفت و غيرت را برد و بنام آزادي، فحشا و بي‌بند و باري را در ميانشان شايع ساخت.

3ـ آزادگي اسلامي را از آنان گرفت و روح غربزدگي را در آنان دميد و استثمارشان كرد، و اين خود پست‌ترين اسارتهاست.

4ـ دين را برد و بي‌ديني و لامذهبي را رايج ساخت.

5ـ شهامت، شجاعت و مردانگي را نابود كرد و ذلت و خود باختگي را جايگزين آن نمود.

6ـ فرهنگ اسلامي را از بين برد و به نام تمدن، فرهنگ استعماري را بر جوامع مسلمان تحميل كرد.

7ـ ثروتهاي عمومي را غارت كرد و در ازاي آن پادگانهاي نظامي بوجود آورد.

8ـ اتحاد و تفاهم ميان دولت و ملت را برهم زد و مشتي خائن و عامل استثمار را بر جوامع فرمانروا ساخت.

9ـ روحانيت قرآن را از جامعه كنار زد و  به جاي آن فيلم‌هاي سكسي و مظاهر ديگر فساد و انحطاط را عرضه كرد.

10ـ انديشه و خرد را از جامعه بويژه جوانان گرفت و آنان را به سرگرميهاي پوچ و مخرب واداشت.

اينها همه نمونه‌اي از ارمغانهاي غرب و نظام سرمايه‌داري آن بود، و آنهم ارمغان سوسياليسم و ماركسيسم كه بيان كرديم، و در اين ميان دريغا مسلمانان و شگفتا از ايشان كه هنوز در خواب و غفلت باقي بمانند:

چشم باز و گوش باز و اين عمي

 

 

وه عجب از چشم بندي خدا

***

نتيجه گرفتيم كه اسلام افرادي با شخصيت مي‌پرورد كه به شخصيت خويش آگاهي و اعتقاد دارند، و چنين افرادي مستقل و آزادمنش و شرافتمندند، و به تزكيه‌ي خود همت گماشته و صفات انساني دارند و از ظلم و جنايت و گناه بر كنارند، و خود را به رذائل اخلاقي آلوده نمي‌سازند.

طبيعي است كه در ميان چنين افرادي نظام مالي، عادلانه و مبتني بر مواسات و گذشت و عواطف است، و برمبناي اختلاف طبقاتي و بي‌عدالتي و ظلم و جنايت نيست.

2ـ آزادي

آزادي، واژه‌ي مقدسي است، همچنانكه از نام «مادر» مهر و عاطفه مي‌ريزد، و مي‌توان گفت اگر مهرو عاطفه مجسم شود يك «مادر» بوجود مي‌آيد، از واژه‌ي آزادي نيز نور و عدالت پرتوافكن است، و اگر نور و عدالت مجسم شود «آزادي» تجسم يافته است.

آزادي خواسته‌ي همه‌ي انسانهاست، و نيازي كه حتي جان در راه آن مي‌دهند حتي حيوانات نيز قيدوبند را دوست ندارند، يك پرنده، هرچند در قفس از او همه نوع نگهداري و مواظبت و پذيرايي شود، بارزهايي از قفس را ترجيح مي‌دهد.

البته حريت و آزادي از ديدگاه اسلام با آنچه راستيها و چپيها مي‌گويند متفاوت است.

مكتب سرمايه‌داري، آزادي بي‌قيد و شرط قائل است، اگر چه اين آزادي به رباخواري و تمركز ثروت و فروش فيلمهاي سكسي و فسادانگيز و اشاعه‌ي فحشا منجر شود، در اين نظام با آزادي مي‌توان سلاحهايي كه جهاني را ويران مي‌كند ساخت و به يك عده جاني مثل صهيونيستها فروخت، و براي فروش اسلحه و رواج بازار آن به جنگ و خونريزي دامن زد و…

آيا اين‌گونه آزادي، خود بندگي و عبوديت در برابر پول و ثروت نيست؟!

آيا اين‌گونه آزادي، بندگي ديگران نيست؟!

آيا اين آزادي، عاقلانه محسوب مي‌شود يا ناداني است؟ و آيا انساني است يا حيواني؟!

آيا اين آزادي است يا استثمار است؟!

از نظر اسلام اين‌گونه آزادي، خود موجب بندگي‌هاي بسيار است. بندگي هوي و هوس بندگي شيطان، بندگي مال و ثروت، بندگي خيال و اوهام  … مگرنه اين است كه ما از آزادي انسان سخن مي‌گوييم نه آزادي حيوانها، ديوانه‌ها و …

و مكتب كمونيسم مي‌گويد: ابتدا بايد خراب و سپس آباد كرد، اول بايد ديكتاتوري حكمفرما شود پس از آن آزادي داد، زيرا تا گامهايي برنداريم آزادي بدست نمي‌آيد:

1ـ الغاء مالكيت فردي 2ـ اعطاء مالكيت به دولت 3ـ اعمال ديكتاتوري براي ايجاد اجتماع يك طبقه‌اي.

وقتي اين اصول به زور و جبر اجرا شد، بتدريج حالت اجتماع‌گرايي در مردم پيدا مي‌شود و ديگر بدون زور و جبر، بطور طبيعي آزادي حاصل مي‌شود و هر فرد بقدر قدرت كار مي‌كند و به ميزان حاجت برمي‌دارد. آنگاه ديگر نه تنها زور و ديكتاتوري نيست بلكه دولت هم نخواهد بود و مردم بطور خود كار اجتماع يك طبقه‌اي را اداره خواهند كرد. [19]

اين فرضيه‌ي ماركسيسم، خيلي به خوابهاي پريشان ـ و به تعبير قرآن «اضغاث احلام» شبيه است، و بهمين جهت تصور و تعبير آن آسان نيست، زيرا اگر صرفاً يك «فرضيه» است ما هم فرضيه پيشنهاد مي‌كنيم:

«طولي نمي‌كشد كه مردم از اين ديكتاتوريها، استثمارها، فريبها و دروغپردازيهاي شرق و غرب سر خواهند خورد، و به اسلام گرايش پيدا مي‌كنند»

فرق اين فرضيه با آن فرضيه‌ها اين است كه فرضيه‌ي آنان تفسير علمي ندارد، ولي فرضيه‌ي ما وعده‌ي خدا است، و سنتي از سنتهاي دستگاه عظيم آفرينش است، و اينگونه سنتهاي الهي تغييرپذير نيست:

«ونريدان نمن علي‌الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين»[20].

(ما مي‌خواهيم بر مستضعفان و محرومان در زمين منت نهيم و آنان را سرور و وارث زمين قرار دهيم).

در اين فرضيه در مقدمه گفتيم كه غرائز انسان جزو فطرت او است و ممكن نيست آنچه فطري انسان است ناخودآگاه عوض شود، غرائز بايد تعديل شود ولي نابودي آنها ممكن نيست مگر آنكه فرشتگان به جاي انسان قرار گيرند و به اسم انسان جاي انسان خاكي را بگيرند!! بنابراين آزادي در سوسياليسم، فعلا چيزي جز خفقان و ديكتاتوري نيست، و بيچاره انسانهايي كه بايد اين ديكتاتوري استاليني را تحمل كنند تا با اين وعده‌ي پوچ در آينده به آزادي برسند كه نمي‌رسند.

و اينك آزادي از ديدگاه اسلام:

پيشتر گفتيم كه قرآن مي‌فرمايد: اسلام آمده است تا تحميلها، اسارتها و بندها را بردارد… «ويضع عنهم اصرهم والاغلال التي كانت عليهم».

بنابراين آزادي با معناي واقعي و گسترده‌ي خود مورد تأييد اسلام است.

آزادي از ديدگاه اسلام ابعاد مختلفي دارد كه مورد بررسي قرار مي‌دهيم تا امتياز اسلام از ساير مكتبها آشكار شود:

1ـ آزادي اقتصادي: از نظر اسلام، افراد در انتخاب شغل، انتخاب توليد و توزيع آزادند و كارشان و درآمدشان بخودشان تعلق دارد و مي‌توانند به هر كاري كه مايلند اقدام نمايند و درآمد را در هر مصرفي كه دلخواهشان است صرف نمايند، تنها به اين شرط كه در چارچوب قوانين اسلام باشد. اين شرط در واقع منحصر به اسلام نيست، و همه‌ي خردمندان براي آزادي نظير چنين شرطي را قائلند.

مثلا صاحب يك اتومبيل آزاد است از وسيله‌اي خود هر استفاده‌اي بكند بشرط آنكه قوانين رانندگي را مراعات كند. و مسلماً اگر اين شرط در ميان نباشد آزادي نخواهد بود بلكه بنام آزادي هرج و مرج حكمفرماست.

بعبارت ديگر، انسانها در امور اقتصادي آزادند به آزادي انساني و خردمندانه، نه با آزادي سفيهانه. اقتصادي كه برخلاف عقل و منطق باشد با آزادي انساني همراه نيست بلكه آزادي سفيهانه و بي‌منطق بر آن حكمفرماست، و مسلما به فساد و تباهي انسان مي‌انجامد.

بهمين جهت اسلام مي‌گويد انسان آزادي اقتصادي دارد، ولي اتراف و عياشي، اسراف و تبذير، و ولخرجي ممنوع است، زيرا آزادي اين كارها سفيهانه و شيطاني است و اينگونه آزادي خلاف قانون اسلام و خلاف عقل و خلاف فطرت است.

آنچه را اسلام امضاء مي‌كند آزادي در چارچوب قانون و عقل و فطرت است و اگر جز اين باشد به هلاكت و تباهي انسان منجر مي‌شود. خداوند مي‌فرمايد:

«و اذا اردنا ان نهلك قريه امرنامترفيها قفسقوافيها فحق عليها القول فدمرنا هاتدميرأ[21]… وقتي عياشي و اتراف در جايي بسيار شد، عذاب و هلاكت براي آنجا حتمي است.

انسان آزادي اقتصادي دارد بشرط آنكه به عفت عمومي لطمه‌اي نداشته باشد، براي جامعه و فضائل اخلاقي زيان‌بخش نباشد.

بنابراين تهيه و فروش فيلمهاي سكسي و بدآموز، تبليغ امور شهوت‌انگيز، قمار، فروش مسكرات، ساختن مواد مخدر مثل هروئين و … ممنوع است، اينها همه منافي با عقل و فطرت و قوانين اسلام است.

بطور خلاصه، آزادي اقتصادي در سايه‌ي قانون، اخلاق و عقل، مورد تأييد اسلام است.

2ـ آزادي اجتماعي: از ديدگاه اسلام انسان در آداب و رسوم اجتماعي خود آزاد است مي‌تواند هر كسي را مايل است به همسري انتخاب كند. مي‌تواند در هرجا كه دلخواه اوست مسكن نمايد، هر طوركه مي‌خواهد لباس بپوشد، با هركس مايل است معاشرت داشته باشد و…

ولي همه‌ي اينها با همان شرط عقلي همراه است كه بايد در چارچوب قانون باشد، بنابراين بدستاويز آزادي اجتماعي نمي‌تواند شخصيت خود را لكه‌دار سازد و مثلا به هيپي‌گري بگرايد و نمي‌تواند به عفت عمومي و عفت شخصي خود لطمه وارد سازد و مثلا بي‌لباس در اجتماع ظاهر شود و حتي حق ندارد آگاه يا ناخودآگاه خود را و سعادت خود را به خطر اندازد و مثلا با دوستي منحرف معاشرت كند، اسلام همه‌ي اين امر و نظاير آنها را ممنوع ساخته است.

3ـ آزادي فكري: اسلام انديشيدن و تميز دادن و آموختن را براي همه‌ي افراد جامعه چه مرد و چه زن، چه شهري و چه دهاتي نه تنها جايز بلكه لازم و واجب شمرده است، و از غفلت و ناداني بشدت منع فرموده، آموختن و بدين‌وسيله انديشه‌ي خود را روشن و جان خود را كمال بخشيدن، از ديدگاه اسلام محدود به افراد خاصي نيست: «طلب العلم فريضه لكل مسلم»[22] و محدود به مكان ويژه‌اي نيست: اطلبوالعلم و لوبالصين»[23] و محدود به زمان مخصوصي نيست: «اطلبوا العلم من المهد الي اللحد»[24] و حتي محدود به اين نيست كه از افراد با ايمان كسب علم كنيم و از غير مسلمانان و مؤمنان نياموزيم:

«اطلبوا العلم ولومن‌المشرك»[25]

اسلام، آنان را كه نمي‌انديشند و تعقل نمي‌كنند و كوركورانه مقلد ديگرانند وخود ره به جايي نمي‌برند محكوم و مردود مي‌شمارد:

«افلايتدبرون القرآن ام‌علي قلوب اقفالها»[26] (آيا در قرآن نمي‌انديشند و يا بر دل و شعورشان قفل زده شده است).

و در جاي ديگر: «… انا وجدنا آبائنا علي‌امه و انا علي آثارهم مقتدون»[27] (آنان مي‌گفتند: ما پيرو پدران خود هستيم و به راهي كه آنان رفته‌اند مي‌رويم و به آنان اقتدا كرده‌ايم).

اسلام كسي را از انديشيدن و آموختن باز نمي‌دارد و تحميل عقيده را جايز نمي‌شمارد، اين‌ها كار كسري‌ها، پايها، و كشيشان مسيحي قرون‌وسطي بودنه كار اسلام، آنان بودند كه محكمه‌ي تفتيش عقايد داشتند، وهزاران نفر را بجرم كسب علم و بجرم تفكر و تعقل شقه كردند، سوزاندند، خفه ساختند و …

بهمين جهت است كه بيشتر علوم ديني، فلسفي، طبيعي، اجتماعي، سياسي، روانشناسي و… از اسلام و مسلمانان سرچشمه گرفته است، و همه‌ي محققان و مورخان نيز معترفند كه غرب تمدن عملي خود را مرهون اسلام است.

البته بايد توجه داشت كه باز اين آزادي در اسلام مشروط است و بايد در چارچوب عقل و فطرت و قانون باشد. يعني مثلاً مطالعه‌ي كتابهاي گمراه كننده براي مردمي كه در سطح پائيني از آگاهي و دانش هستند، تبليغات ضددين در ميان عوام كه قدرت تشخيص علمي ندارند و مي‌توان آنان را فريفت، انتشار فرهنگ ضد ملي و ضد ديني، انتشار كتابهاي فريبنده در جامعه‌ي اسلامي از نظر اسلام ممنوع است، زيرا اينها همه براي جان افراد همان مسموميتي و خطري را دارد كه هروئين براي جسم افراد اجتماع، بنابراين چاره‌اي جز جلوگيري از آنها نيست، و اين جلوگيري و مخالفت با آزادي فكري بمفهوم واقعي آن منافات ندارد، زيرا همچنانكه در آزادي اقتصادي و اجتماعي گفته شد، آزادي تا آنجا مطلوب است كه زيان بخش فرد و اجتماع نباشد و آزادي فكري نيز در اسلام تا آنجا جايز است كه به اسلام و انسانيت و جامعه‌ي اسلامي لطمه‌اي نداشته باشد، و ديگران مي‌بايد حرف خود را در مجمع‌هاي علمي در ميان بگذارند و متخصصان با انصاف پيرامون آن به بحث بپردازند.

4ـ آزادي سياسي: انسان مي‌تواند انتقاد كند و اگر راه صحيحي بنظرش مي‌رسد و در روش ديگران عيب و نقصي مي‌بيند تذكر دهد.

انسان مي‌تواند در كارهاي دولت دخالت كند و نواقص را بگويد، و اگر كارهاي دولت مطابق با عقل و شرع نباشد سرپيچي نمايد …

انتقاد كه وسيله‌ي تكامل است در اسلام آزاد بلكه واجب است، زيرا انتقاد خود از مصاديق امر بمعروف و نهي از منكر است، و بخواست خدا بعداً از آن سخن خواهيم گفت.

اما آنچه لازم است يادآوري شود اين است كه انتقاد با منفي‌بافي، لجاجت، تعصب، توطئه و اخلال تفاوت دارد، كسي كه انتقاد مي‌كند بايد روشن‌بين، خيرخواه، و اصلاح‌طلب باشد، و راه درست از نادرست بشناسد و با دليل نادرست را رد كند و درست را با برهان ارائه دهد، و نظري جز اصلاح نداشته باشد. ولي اگر صرف اظهار سليقه باشد يا بخواهد كارشكني كند و يا منظورش سرزنش و بدنام ساختن ديگران باشد، نام آن انتقاد نيست، جهل و ناداني، و توطئه و اخلال، و عيب‌جويي و بدنامي ديگران است، و اينها نه تنها جايز نيست بلكه از نظر اسلام جرم است.

بنابراين آزادي سياسي جزو قوانين اسلام است به شرط آنكه انتقاد باشد نه جهل و لجاجت و منفي‌بافي و توطئه و سرزنش و بدنام ساختن ديگران.

5ـ آزادي عبادي: اين آزادي از ويژگيهاي اسلام است و موضع اسلام را از ساير مكتبهاي دموكرات مشخص مي‌سازد، زيرا مكتبهاي دموكرات كم‌و بيش و همراه با افراط و تفريط از آزاديهاي چهارگانه گذشته سخن گفته‌اند، مكتب سرمايه‌داري مدعي است كه زيربنايش آزادي سياسي ـ آزادي فكري ـ آزادي فردي ـ آزادي اقتصادي است، و البته خالي از افراط و تفريط نيست و ما قبلاً از برخي نواقص آن سخن گفتيم. اما چيزي كه  اسلام را از ديگر مكتبها ممتاز مي‌سازد «آزادي عبادي» است، اسلام انسان را آزاد مي‌داند و جائز نمي‌شمارد كه هيچ‌كس و هيچ‌چيز را جز خدا عبادت و پرستش كند، و تواضع و خاكساري در برابر غيرخدا را شرك و گناه عظيم مي‌داند و جائز نمي‌داند كه انسان از كسي يا چيزي استمداد نمايد و او را در تأثير مستقل بشمارد، دستيازي به علل و اسباب ظاهري در زندگي كاملا لازم است ولي مسلمان بايد بداند كه اين اسباب و علل  واسطه و وسيله‌اند و مستقل نيستند:

ديده مي‌خواهم سبب سوراخ كن

 

تا سبب را بركند از بيخ و بن

اين نوع آزادي، سرلوحه‌ي اسلام است، و اسلام بدان دستور داده است و در حساس‌ترين مواقع، يعني در نماز بايد در پيشگاه خداوند متعال اعلام كنيم: «اياك نعبد و اياك نستعين» فقط تو را مي‌پرستيم و تنها از تو ياري مي‌جوئيم.

شعار اسلام «لااله‌الاالله» نيز به ما همين آزادي را مي‌آموزد، يعني (مؤثر قابل ستايش و پرستش جز خدا نيست)، اين آزادي در اصطلاح علم كلام «توحيد عبادي» و «توحيد افعالي» ناميده مي‌شود، مسلمان بايد در اعتقاد و عمل، به آن معتقد و عمل كننده باشد.

اسلام پيروي هوي و هوس را شرك مي‌داند:

«افرأيت من اتخذالهه هواه واضله‌الله علي علم»[28] (آيا ديدي آن را كه هوي و هوس خود را بخدايي گرفته است، و خداوند نيز او را با دانايي گمراه ساخت».

اسلام پيروي شيطان را شرك مي‌داند:

«الم اعهداليكم يا بني‌آدم الاتعبد واالشيطان انه لكم عدو مبين»[29] (فرزندان آدم آيا از شما پيمان نگرفتم كه  شيطان را نپرستيد، همانا شيطان دشمن آشكار شماست).

اسلام فروتني و خاكساري در برابر طاغوتها، دشمنان دين و دشمنان خدا را شرك مي‌داند:

«والذين اجتنبواالطاغوت ان يعبدوها و انابواالي الله لهم البشري»[30] (آنانكه از پرستش طاغوت سرباز زدند و بسوي خدا بازگشتند، برايشان بشارت و مژده‌ي سعادت است).

اسلام مستقل پنداشتن اسباب و علل ظاهري را شرك مي‌داند و تأثير مستقل و اعتماد را ويژه‌ي ذات مقدس خداوند مي‌شمارد:

«واليه يرجع الامر كله فاعبده و توكل عليه»[31].

(بازگشت همه‌چيز بسوي خداست، پس او را پرستش كن و بر او تكيه و توكل نما).

يعني همه‌ي وسيله‌ها و تأثير هر چيز از اوست، بنابراين اعتماد و توكل به غير او، و فروتني و خاكساري در پيشگاه جز او، و استمداد و ياري خواستن از ديگران مستقل از خدا، شرك است.

اسلام مي‌خواهد پيروانش دلبسته و دربند چيزي حتي عادات و رسوم اجتماعي نباشند زهدي كه در اسلام سفارش شده بهمين معناست:

غلام همت آنم كه زير چرخ كبود

 

از آنچه رنگ تعلق پذيرد آزاد است

اسلام، مسلمان را از آنچه «رنگ تعلق» دارد آزاد مي‌سازد جز تعلق به خدا:

«انا الي ربنا راغبون»[32] (ما فقط به پروردگار خود دلبستگي و رغبت داريم).

«صبغه‌الله و من احسن من‌الله صبغه»[33] (... رنگ‌آميزي الهي، و كيست كه از خداوند نيكوتر رنگ‌آميزي كند).

يعني بهتر از تعلق به خدا تعلقي نيست، بهتر از راه و روش خدا، راه و روشي نيست، دلبستگي فقط و فقط بايد به خدا باشد نه بغير او.

آري، انساني آزاد است كه بر هوي و هوس خود، و بر عادات و رسوم چيره باشد و فريفته‌ي زرق و برق‌ها نشود، انساني كه اسير هوس، و ذليل خواهشهاي نفساني و برده‌ي شيطان و خاكسار طاغوت است، انساني كه غربزده يا شرق‌زده و خودباخته در مقابل ديگران است، انساني كه هوش و گوشش در برابر پول و ثروت و... از كار مي‌افتد… از نظر اسلام مؤمن نيست، مشرك است، آزاد نيست، بنده است... و اين امتياز اسلام در برابر ديگر راه و روشهاست، و همين يكي از پايه‌هاي اقتصاد اسلامي است.

اسلام، سيستم سوسياليسم را محكوم مي‌كند زيرا در آن «آزادي» هيچ معنايي ندارد، سوسياليسم محكوم به فناست، زيرا مخالف فطرت است، فطرت انسانها ديكتاتوري را محكوم مي‌كند، و از نظر قرآن و تجربه و تاريخ محكوم به زوال است.

ديكتاتوري سوسياليسم مانند ديكتاتوري فرعونها و طاغوتها و ديكتاتوري در قرون وسطي و... بي‌نتيجه است، بي‌معني است، دوام نخواهد يافت … ممكن نيست از خار و خس بتوان ميوه و گل چيد، و ممكن نيست نتيجه‌ي ظلم و ستم، مساوات و عدالت باشد، اينگونه فرضيه‌ها از توهم و تخيلل و عوامفريبي سرچشمه مي‌گيرد، قرآن مي‌فرمايد:

«ان للذين ظلموا ذنوبا مثل ذنوب اصحابهم فلايستعجلون»[34]

(همانا بهره‌ي آنان كه ستم كردند چون ديگران ـ نظاير ايشان ـ است، عجله نكنند).

بيدادگري سوسياليسم مانند بيدادگري زمين‌خواران قرون وسطي است و چيزي نظير انقلاب كبير فرانسه را بدنبال خواهد داشت.

اسلام سيستم سرمايه‌داري را نيز محكوم مي‌كند، زيرا مكتب سوسياليسم اگر بر پايه‌ي عدالت نيست و در هرچيز تفريط مي‌كنند، سرمايه‌داري هم بر پايه‌ي افراط بنا شده، و اين نيز محكوم به زوال و فناست.

آزادي اقتصادي در سرمايه‌داري، بازگشتي است به تجاوز و استبداد و ستم، و به بي‌بند و باري و اشاعه‌ي فساد و فحشا، بازگشتي است به استثمار و اختلاف طبقاتي، و محروميت مستضعفان آزادي فردي و فكري در سيستم سرمايه‌داري، آزادي سفيهانه‌اي است، و نتيجه‌ي مستقيم آن اشاعه‌ي فحشا و فساد، الحاد و ناامني و پديده‌هايي چون هيپي‌گري و… است.

آزادي سياسي در سرمايه‌داري، سيطره‌ي صهيونيسم را بر ممالك غربي و بويژه امريكا ببار آورده است.

چنين آزادي، كه موجب پديده‌هايي چون مكتب سوسياليسم، مكتب فرويد، مكتب نيچه مكتب سارتر، مكتب صهيونيسم گردد، آزادي نيست، خود گم كردگي است، بي‌بندوباري و ديكتاتوري و استبداد است، موجب شكاف طبقاتي و اشتعال آتش جنگ و خونريزي، و تفرقه و استثمار است …

آزادي بگونه‌اي كه مورد نظر اسلام است، يكي از اصول و پايه‌هاي نظام اقتصادي آن است و اگر دنياي روز به آن سرفرود آورد، ظلم و تجاوز، فقر فردي و عمومي و اختلاف طبقاتي، فردگرايي، ماديگري و پول‌پرستي، جنگ و خونريزي و استثمار و  … از جهان رخت بر مي‌بندد و تمدن انساني بر بشريت سايه مي‌افكند.س

 

 

3ـ مواسات

اسلام دو قانون شبيه به يكديگر دارد كه بر هر دو نيز تأكيد بسيار شده است:

1ـ قانون مساوات: يعني قوانين اسلام اعم از عبادي، معاملي، سياسي، اجتماعي، جزائي و... مربوط به همه‌ي افراد است. همچنانكه بر همه‌ي امت نماز واجب است، بر پيامبرگرامي اسلام(ص) نيز واجب است، رعايت قوانين تجارت، داد و ستد، و ديگر چيزها همچنانكه بر هر مسلماني لازم‌الرعايه است برفردي چون پيامبر نيز لازم است…

2ـ قانون مواسات: يعني همه‌ي امت اسلام همچون يك بدن واحد و هر فرد عضوي از اين پيكره است.

بنابراين بايد رنج هر فرد رنج همه و راحت هر عضو راحتي همه‌ي اعضا محسوب شود، امام صادق عليه‌السلام مي‌فرمايد: «المؤمن اخ المؤمن كالجسد الواحد، ان اشتكي شيئامنه وجد الم ذلك في سائر جسده»[35]

(مؤمن برادر مؤمن است و هر دو عضو يك بدنند، اگر عضوي ناراحت شود رنج آن به ديگر اعضاء سرايت مي‌كند).

نظاير اين روايت در روايات اهل‌بيت عليهم‌السلام بسيار است و شيعه و سني آنها را نقل كرده‌اند و بقدري است كه اگر جمع‌آوري شود خود كتاب مفصلي مي‌شود. سعدي نيز مضمون همين روايات را با شيوايي به شعر در آورده است:

بني آدم اعضاي يكديگرند

 

كه در آفرينش زيك گوهرند

چو عضوي بدرد آورد روزگار

 

دگر عضوها را نماند قرار

تو كز محنت ديگران بي‌غمي

 

نشايد كه نامت نهند آدمي

«من اصبح لايهتم بامورالمسلمين فليس بمسلم»[36] (آنكه همواره در امور مسمانان كوشا نباشد مسلمان نيست).

اين قانون تنها به اقتصاد مربوط نمي‌شود بلكه شامل همه‌ي شؤون و امور مسلمانان است بايد در امور فرهنگي، مالي، حقوقي، فردي، اجتماعي و... مراعات يكديگر را بنمايند، رسول اكرم صلي‌الله‌عليه و آله و سلم به بهترين وجهي اين موضوع را بيان فرموده است كه: «كلكم راع و كلكم مسؤول عن رعيته»

نظرات شما عزیزان:


تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد و کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است...