|
زندگانی امام علی نقی (ع) نام : علی کنیه: ابوالحسن لقب : نقی و هادی محل تولد: صریا نام پدر : علی ابن موسی الرضا زمان شهادت: سوم رجب زمان تولد: نیمه ذیحجه سال دویست و دوازده محل شهادت: سامرا نام مادر : سمانه چگونگی به شهادت رسیدن : معتمد عباّسی برادر معتزّ آن حضرت را مسموم کرد و به شهادت رساند.
یکی از مکارم اخلاقی حضرت هادی (ع)
امین الدّین طبرسی از محمدّ بن حسن اَشتر علوی روایت کرده است که گفت: من و پدرم بر در خانه متوّکل بودیم و من در آن وقت کودک بودم وجماعتی از طالبیّین و عباسیّین و آل جعفر حضور داشتند و ما ایستاده بودیم که حضرت ابوالحسن علی هادی (ع) وارد شد تمامی مردم برای او پیاده شدند تا آن که حضرت داخل شد پس بعضی از آن جماعت به بعضی دیگر گفتند که ما چرا پیاده شویم برای این پسر نه او از ما شرافتش بیشتر است و نه سنش زیاد تر است به خدا سوگند که برای او پیاده نخواهیم شد ، ابو هاشم جعفری گفت: به خدا سوگند که وقتی او را ببیند برای او پیاده خواهید شد در حالی که خوار باشید . پس زمانی نگذشت که آن حضرت تشریف آورد چون نظر ایشان برآن حضرت افتاد تمامی بر آن پیاده شدند ابو هاشم به ایشان فرمود : آیا شما نگفتید که ما پیاده نمی شویم برای او ، چگونه شد که پیاده شدید گفتند : به خدا سوگند که نتوانستیم خوداری کنیم تا بی اختیار پیاده شدیم . قطب راوندی گفته که حضرت علی بن محمد هادی (ع) جمع شده بود خصال امامت ، و کامل شده بود در آن حضرت فضل و علم و خصال خیر ف، وتمامی اخلاق آن حضرت خارق عادت بود مانند اخلاق پداران بزرگوارش و شب که داخل می شد رو می کرد به قبله مشغول به عبادت می گشت و ساعتی از عبادت نمی ایستاد و بر تن نازنینش جبّه ای بود از پشم ، وسجاده اش بر حصیری بود .
یک از معجزات آن حضرت در کتاب ((امالی)) ابن الشیخ از منصوری و کافور خادم روایت شده است که در سامرا حضرت هادی (ع) همسایه ای داشت که او را یونس نقاش می گفتند و بیش تر اوقات خدمت آن حضرت میرسید و آن جناب را خدنت می نمود. یک روز وارد شد خدمت آن جناب در حالتی که می لرزید و عرض کرد : ای سید من وصّیت می کنم که با اهل بیت من خوب رفتار کنی ! حضرت فرمود : مگر چه خبر است ؟ و تبّسم می کرد . عرض کرد که موسی بن بغا یک نگینی به من داد که آن را نقش کنم و آن نگین از خوبی قیمت نداشت من چون خواست آن نگین را نقش کنم شکست و دو قسمت شد و روز وعده فردا است وموسی بن بغا یا مرا هزار تازیانه میزند یا خواهد کشت . حضرت فرمود : اینک بر به منزل خود تا فردا شود همانا چیزی نخواهی دید مگر خوبی . روز دیگر صبح گاهی خدمت آن حضرت رسید عرض کرد : پیک موسی به جهت نگین آمده است . فرمود: برو نزد او جزء خیر وخوبی نخواهی دید .
آن مر دیگر باره گفت که : اکنون من نزد او روم چه بگویم ؟
حضرت فرمود: برو نزد او و گوش کن چه با تو می گوید همانا جز خوبی چیز دیگری نخواهد بود. مرد نقاش رفت و بعد از زمانی خندان برگشت وعرض کرد : ای سید من چون رفتم نزد موسی مرا گفت کنیزان من در باب آن نگین با هم مخاصمت کردم آیا ممکن می شود که آن را دو نصف کنی تا دو نگین شود که نزاع ومخاصمه آنها بر طرف شود . حضرت چون این بشنید خدا را حمد کرد و فرمود: چه در جواب او گفتی ؟ گفت : گفتم مرا محلت بده تا فکری در أمر آن کنم ! حضرت فمود : خوب جواب گفتی.
نام چند تن از اولاد آن حضرت اولاد آن حضرت از ذکور و اناث پنج تن به شمار رفته ابومحمد الحسن الامام (ع) وحسین و محمد و جعفر و علیه ، اما حال حضرت امام حسن (ع) بعد از این مذکور خواهد شد . نام چند تن از اصحاب آن حضرت 1. حسین بن سعید 2. خیران الخادم مولی الرضا (ع) 3. ابوهاشم الجعفری داود بن قاسم 4. حضرت عبد العظیم حسنی 5. علی بن جعفر همیناوی 6. ابن و السکیت بن یعقوب
نظرات شما عزیزان: قایقت می شوم بادبانم باش بگذار هرچه حرف پشت سرمان می زنند مردم باد هوا شود دورترمان کند ***************************************** پاسخ هیچ دانی نازنینم می توانی/راحت اسرار سعاد را بدانی رمز خوشبختی انسان نیست جز این/مهربانی ،مهربانی،مهربانی ممنون از اینکه به ما سر زدید و نظر گذاشتید. بازم به ما سربزنید برچسبها: زندگانی امام علی نقی (ع), ,
|